تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فلسفه تنهایی و آدرس fatemeh.k.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
استادهای دانشگاه رو بردن تو هواپیما از بلندگو اعلام کردن که" این هواپیما ساخت دانشجوهای شما هست..! همه اساتید فرار کردن! جز یه استاد پرسیدن :چرا نشستی؟ استاد گفت: اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای منه که شک دارم پرواز بکنه تازه اگه روشن شه
محتویات بیست دقیقه آهنگ سنتی: ده دقیقه اهنگ خالی پنج دقیقه صدای بلبل و قناری چهاردقیقه سر تکون دادن یه دقیقه هم هاهاهاها هی هی بعد میگن چرا اصالتمونو حفظ نمیکنیم.
+نمیدونی چه کیفی داره وقتی امتحان عربی داشته باشی ...حالت از عربی ب هم بخوره ...هیچی ام نخونده باشی بعد انقدددددددددددددد برف بیاد که تعطیل شه ...!!!!!
این دخترایی که تو این هوا ساپورت میپوشن رو خدا ایشالله واسه خونوادشون نگه داره. جهاد میکنن جهاد!
نويسنده
فاطمه
امتحان فیزیک ارسال شده در دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,
-
9 PM
استاد سختگیر فیزیک، اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و پرسش خود را مطرح میکند: شما در قطاری نشستهاید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده میشوید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد: من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد.
اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند: حال که شما پنجرهی کوپه را باز کردهاید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود. لازم است محاسبات زیر را انجام دهید:
·محاسبهی مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار
·تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل
·آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز میماند و از این که قادر به حل این مسئله نیست، سرافکنده جلسه امتحان را ترک میکند.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم میآید که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود میشوند.
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول همان پرسش را میپرسد: شما در قطاری نشستهاید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرمازده میشوید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید: من کتم را در میآورم.
پروفسور اضافه میکند: هوا بیش از اینها گرم است.
دانشجو: خوب ژاکتم را هم در میآورم.
پروفسور: هوای کوپه مثل حمام سونا داغ است.
دانشجو: اصلا ًلخت مادرزاد میشم.
پروفسور گوشزد میکند: دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت بشوید.
دانشجو به آرامی میگوید:میدانید پروفسور،این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجرهی لامصب را باز نمیکنم
مدتها بود که از مشکل بی خوابی و کـــم خوابی رنج میبردم . زیر چشمانم گود رفته بود و همیشه خسته بودم . انواع و اقسام قرصهای آرام بخش و خواب آور را امتحان کرده بودم . تا اینکه با معجزه ای به اسم " کــتاب حسابان {سوم ریاضی} " آشنا شدم . پس از مطالعه اولین صفحه این کتاب ، ناگهان معجزه ای رخ داد . چـــنان خــــــوابی عظیم وجودم را فرا گرفت که با هزاران قرص خواب آور هم نمیشد آن را به دست آورد ، و من پس از مدتها یک دل سیر خوابیدم . از آن موقع دیگر قرص خواب آور مصرف نمیکنم ، و فقط کافیست یک صفحه از کتاب مذکور را با دقت مطالعه کنم تا مغزم هنگ کرده و سیگنال خواب را به بدنم ارسال کند . آری ، این است مــعجزه کتابهای ریاضــی .