ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

عکس هایی خنده دار از کدبانو های ایرانی را تماشا می کنید که در المپیک شرکت کرده اند.

 

کاریکاتور المپیک زنان ایرانی

کاریکاتور المپیک زنان ایرانی

کاریکاتور المپیک زنان ایرانی

 


نويسنده فاطمه

 


رابطه افرادقبل وبعدازازدواج
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM


اشک شوق

 

قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!
دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!

بعد از ازدواج
کاری نداره! از پایین به بالا بخون !


نويسنده فاطمه

 


نتیجه عاشقی درکشورهای مختلف!!!
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

توی ژاپن:
جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست .

توی اسپانیا:
مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن .

توی انگلستان:
دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه .

توی فرانسه:
خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه .

توی استرالیا:
دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه .

توی قفقاز:
جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما تکرار میشه .

توی نروژ:
معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه .

توی آفریقا:
قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن .

توی مکزیک:
کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه .

توی ایران:
فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره


نويسنده فاطمه

 


ایرانیها باهوش ترند!!!!
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!


نويسنده فاطمه

 


ایرانیها باهوش ترند!!!!
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند.
آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.
یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز
دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمارمی‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتراست.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى در پوش زیرآب وان را بر می‌دارد . شما می‌خواهید تخت‌ تان کنار پنجره باشد ؟! ؟!؟


نويسنده فاطمه

 


ایرانیهادراون دنیا!!!
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 9 PM

ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جايی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!

آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن .
خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، فرزندان من هستند وبهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت! برو يک زنگی به شيطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی يعنی چی!!!


بهشت و جهنم


جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغامگير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بفرماييد؟
جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟
شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن! تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!

جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!!


نويسنده فاطمه

 


پیری ازم
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM
پیرزن زیبا
 
خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید.
 
از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟
 
فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی داشت.
 
بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد.
 
خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد!
 
بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!
 
وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟
فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت.......!

نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

كنـون رزم ويـروس و رستم شنو . . . دگـــرها شنيــدستي اين هـم شنـو
كـه اسفنـديـارش يكـي ديسك داد . . . بگفتـا بــه رستم كــه اي نيكــــزاد
در اين ديسك باشد يكي فايل ناب . . . كه بگــرفتم از سـايت افــــراسياب
چنيــن گفت رستـم بـه اسفنـديـار . . . كه مـن گشنمـه نـون سنگك بيـــار
جوابش چنين داد خنــدان طــرف . . . كه مـن نـون سنگك نـدارم بـه كف
برو حال مي كن بدين ديسك هان ! . . . كه هـم نـون و هـم آب باشد درآن
تهمتن روان شـد سـوي خانـه اش . . . شتابـان بــه ديـــدار رايــانــه اش
چـو آمـد بـه نزديـك ميني تاورش . . . بــزد ضــربه بـر دگمــــة پاورش
دگـر صبـر و آرام و طاقت نداشت . . . مران ديسك را در درايوش گذاشت
نكـرد هيـچ صبر و نـداد هيـچ لفت . . . يكـي ليست از روت ديسكت گـرفت
در آن ديسك ديدش يكي فايل بود . . . بــزد انتـــر آنجــا و اجــرا نمــود
كز آن يك دمو شد پس از آن عيان . . . ابا فيلــم و مـوزيك و شرح و بيان
به ناگـه چنان سيستمش كرد هنگ . . . كه رستم درآن مانده مبهوت و منگ
چـو رستم دگـربـاره ريست نمود . . . همـي كرد هنگ و همان شد كه بود
تهمتــــن كلافـــه شـــد و داد زد . . . ز بخـت بــد خويش فـــريــــاد زد
چـو تهمينـه فـرياد رستـم شنــود . . . بيــامــد كــه ليسانس رايــانه بود
بــدو گفت رستـم همــه مشكلـش . . . وز آن ديسك و بــرنامة خوشگلش
چـو رستـم بـدو داد قيچي و ريش . . . يكـــي ديسك بوت ايبل آورد پيش
يكـي تول كيت انـدر آن ديسك بود . . . بـــرآورد آنـــرا و اجـــرا نمـــود
همي گشت تول كيت ، هارد اندرش . . . چـــو كـودك كـه گردد پي مادرش
بـه نـاگـه يكـي رمـز ويروس يافت . . . پــي حـذف امضـاي ايشان شتافت
چـو ويــروس را نيـك بشنـاختش . . . مــر از بــوت سكتور بــرانداختش
يكـي ضـربـه زد بر سر تـول كيت . . . كـه هــر بايت آن گشت هشتاد بيت
بـه خاك انـدر افـكند ويــروس را . . . تهمتـن بــه رايــانــه زد بــوس را


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

 


نويسنده فاطمه

 


مناجات نامه خواجه عبدالله رایانه ای
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

ای خدا HARD دلم FORMAT مکن / FILD من را خالی برکت مکن

OPTION غم را خدايا ON مکن / FILE اشکم را خدايا RUN مکن

DELTREE کن شاخه های غصه را / سردی و افسردگی را هرسه را

JUMPER شادی بيا تا SET کنيم / سيستم اندوه را RESET کنيم

نام تو PASSWORD درهای بهشت / آدرس E-MAIL سايت سرنوشت

ای خدا روز عزل CAD داشتی /MOUSE داشتی تو مگر PAD داشتی؟

که چنين طرح D3 می‌زدی / طرح خود بر روی CD می‌زدی؟

تا نيفتد BUG در انديشه‌مان / تا که ويروسی نگردد ريشه‌مان

ای خدا از بهر ما ايمن فرست / بهر دلهای پرآتش FAN فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم؟ / HELP می‌خواهم که F1 می‌زنم!

 


نويسنده فاطمه

 


محاسن پراید!!!!!
ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

بهترین ماشین ایرانی پراید

گرچه گاهی قاتل جانی پراید!
بینمت اکنون به هرجا و مکان
جانشین خوب پیکانی پراید
بسکه محکم هستی و سفت و قوی
مثل تانک جنگ میمانی پراید!
چشم بی پولان همه بر روی تو
چون که امید فقیرانی پراید
اغنیا سوی فراری می روند
درد ماها را تو درمانی پراید
هر کجا باشد ژیان یا که رنو
توی آنجا مثل سلطانی پراید
دارد اکنون اصغری و آتقی
مریم و مش مهدی و مانی پراید
یا که دارد بندری و ساوه ای
سیستانی و خراسانی پراید
گر که از مادرزنت سیری هنوز
هدیه اش کن بی پشیمانی پراید
من خجالت می کشم از وصف تو
بسکه داری حسن پنهانی پراید
 

نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

طنز دانشجو


الهی! باخاطری خسته، دل به کرم تو بسته,
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی,
… پاس نشوند حکیمی،
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم.
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ،وجیبم خالیست که میبینی.
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید؟
دستم بگیر یاارحم الراحمین . . . !

نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, - 8 PM

هر جا دلت شکست خودت شکسته هاشو جمع کن،تا هیچ کس منت دست زخمیشو به رخت نکشه...


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

خطا از من است، می دانم.
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"
اما به دیگران هم دلسپرده ام.
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"
اما به دیگران هم تکیه کرده ام.
اما رهایم نکن...


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

تصاویری از طبیعت در فصل بهار


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

خدایا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم
امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست
از حکمت تو باشد تا بی لیاقتی من . . .


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

شيطان كه رانده گشت به جز يك خطا نكرد
خود را براي سجدهء آدم رضا نكرد
شيطان هزار مرتبه بهتر ز "بي نماز"
آن سجده بر آدم و اين بر خدا نكرد..


نويسنده فاطمه

 


ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮﺕ!
ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮﺕ!
ﺑﺎﺑﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ....
ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ
ﻧﺰﺍﺷﺘﯽ!
ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻣﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ
ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ...
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺩﯼ!


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

خدایا
به دو راهی های زمین که میرسم
چشم به آسمان میدوزم...
آنجا راه همیشه یکیست.......!


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

 

 


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

برای حرفهای راستی که میزنیم وقتی که برای ثابت کردن درستی مطلب خدارا قسم میخوریم باور نمیکنند.. وقتی جان بی ارزش خود را به زبان می آوریم باور میکنند!!!.
ما چه کرده ایم با خود و ارزش هایمان!!!.
خدایا تو ببخش


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

از خدا خواستن شجاعت است ,بدهد نعمت است ندهد حکمت...

از بنده خواستن حماقت است بدهد منت است ندهد ذلت...


نويسنده فاطمه

 


نازنینم ادم...
ارسال شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, - 1 PM

پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین اَدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!..


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:, - 4 PM

به دنبال واژه ها مباش....کلمات فریبمان می دهند،

وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند..

دکترشریعتی..


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:, - 4 PM

آدم ها قدر چیزهاى گرون رو بیشترمى دونن …
پس قیمتى باش !!!


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:, - 4 PM

من همیشه خوشحالم چون: از هیچ کس برای چیزی انتظاری ندارم چون انتظارات همیشه صدمه زننده هستند؛ زندگی کوتاه است پس به زندگی ات عشق بورز؛ خوشحال باش و لبخند بزن، فقط برای خودت زندگی کن، قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن و قبل از اینکه بنویسی فکر کن، قبل از اینکه خرج کنی در آمد داشته باش، قبل از اینکه دعا کنی ببخش، قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن، قبل از تنفر عشق بورز. زندگی این است: احساسش کن.(شکسپیر)


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:, - 3 PM

بعضی ها خرشون داره از پل می گذره.
بعضی ها دارن خرشونو راضی می کنن که بره رو پل!
بعضی ها هم اصلا خر ندارن.
بعضی ها هم خر دارن ولی نمی دونن پل کدوم طرفیه!

شما چی؟؟؟توکدوم دسته اید؟


نويسنده فاطمه

 



ارسال شده در جمعه 24 آذر 1391برچسب:, - 3 PM

شنیدی میگن اگه بهت بگن دو دقیقه ی دیگه می میری چه کار میکنی؟ خیلی هامون میگیم توبه ولی خداییش اگه نمیریم چند دقیقه بعدش توبمون رو می شکنیم؟


نويسنده فاطمه

 



صفحه قبل 1 ... 33 34 35 36 37 ... 39 صفحه بعد